تحقیق در مورد افسانه قلعه دختر کرمان
هسته اولیه و مرکزی شهر کرمان (قلعه دختر کرمان) میباشد. که به نام قلعه کهنه نیز مشهور است.
داستان کرم هفتواد در شاهنامه (اینجا کلیک کنید).
قدمت قلعه دختر کرمان
این بنا در طول سده های میانی هزاره یکم قبل از میلاد ساخته شده است.
قلعه دختر کرمان به دوره مادها و زمان فرمانروایی گواشیر برمی گردد. این قلعه نمادی از الهه آناهیتا (یکی از ایزد بانوان ایرانی-آریایی) می باشد که ایزد بانوی آب و باروری بوده است.
قلعه اردشیر نیز در مجاورت بنای مزبور مشاهده میشود.
این دو قلعه در دوره های مختلف از مراکز آیینی شهر کرمان به شمار می رفتند. باستان شناسان آثاری از پرستشگاه های ایزد بانوی آناهیتا و آتشکده زرتشتیان را از دو قلعه مزبور کشف کرده اند.
ارگ قدیم بم (جاهای دیدنی بم، اینجا کلیک کنید).
قلعه دختر یعنی چه؟
همانند سایر قلعه ها، قلعه دختر نیز در دوره منحصر به خود یکی از با عظمت ترین و قامت بلندان سرزمین آریایی ها میباشد.
هدف از ایجاد قلعه در بلندترین نقطه شهر برای محافظت از شهر و دفاع در زمان حمله دشمن است. از آنجایی که دختر به معنی بکر، دست نخورده و دست نیافتنی است به نام قلعه دختر یا دژ دختر شهرت پیدا کرد.
افسانه قلعه دختر کرمان و قلعه اردشیر کرمان
در این مقاله سعی داریم به داستان افسانه ای از قلعه دختر و ماجراهای این قلعه بپردازیم. این داستان برگرفته از اسناد تاریخی (کتاب تاریخ مختصر کرمان) است.
حکومت بلاش اشکانی
بلاش (شاه اشکانی)، سالانه شکست های متداولی داشت، تا اینکه روزی به درگاه خداوند گریه و زاری، التماس می کند. چرا هر ساله باید شکست بخورم و مایه شرم ساری حکومتم باشم.
همان شب، بلاش به خواب عمیقی فرو رفت و در خواب کرمی را می بیند. بعد از آن، تا صبح روز بعد به خواب نرفت. تا خواب را برای دخترش (زربانو) تعریف کند. و دختر خواب رو به خوبی تعبیر میکند.
همان روز دختر بلاش بهمراه کنیزش (شهربانو) به باغ و تفریح می پردازد.
تعدادی سیب از درخت می چیند و بهترین سیب را از وسط نصف میکند و یک کرم وسط سیب می بیند و به یاد خواب پدر می آید.
کرم رو داخل بقچه ای قرار میدهد و نزد پدر برد.
زمانی که بلاش، کرم را دید و گفت این دقیقا همان کرمی است که در خواب دیدم.
دستور نگهداری از کرم را صادر میکند و برای کرم نگهبان و پاسبان هایی مامور می کند. بعد از مدتی کرم بزرگ و به اژدهایی هولناک تبدیل می شود.
سرنوشت بلاش بعد از پیدایش کرمی که اژدها شد
از آن زمان ها به بعد، بلاش در جنگ و نبردهای سالانه پیروز، شاد و خرم است.
خبر پیروزی های مداوم و رمز پیروزی به گوش اردشیر ساسانی رسید.
اردشیر ساسانی در صدد شکست و نابودی بلاش اندیشه ای میکند. مخفیانه و به همراه وزیرش مامور به فروختن نقره، زر و زیور اجناس قیمتی، طاق های ابریشمی و به شکل تاجر هندی در آمد و روانه شهر کرمان شد.
و اطراف قلعه دختر اتراق کرد و به فروش محصولات پرداخت. و خبر این چنین محصولات به گوش دختر بلاش (زربانو) رسید. همان روز بلاش اشکانی برای شکار به خارج از شهر روانه شد.
زربانو در صدد ملاقات با تاجر هندی و خرید در آمد.
ماجرای شهربانو و اردشیر ساسانی
بعد از اینکه زربانو با اردشیر ساسانی ملاقات کرد، و مشتاق خرید از او شد. و به اردشیر گفت پدرم برای شکار به خارج از شهر رفته است و تا شب برنمیگردد. خواهش میکنم منتظر بمانید تا پدرم بیاید و با حضور و انتخاب پدرم خرید کنم.
اردشیر که منتظر چنین لحظه ای بود و گفت: ما راه زیادی را پیمودیم و باید هر چه سریعتر برگردیم، خانواده هایمان منتظرند. اگر امکان دارد گوشه ای از قصر را به ما بدهید تا استراحت کنیم.
زربانو به کنیزش(شهربانو) سپرد تا وسایل آرامش و آسایش مهمانان را فراهم کند. و خودش به بستر خود رفت.
همان شب شهربانو از اردشیر پذیرایی مفصلی تدارک دید و اردشیر به طرز ماهرانه و زیرکانه ای گرم صحبت، خوش و بش با شهربانو شد و مقداری اجناس گرانقیمت به او داد.
شهربانو به اردشیر گفت پیشگویی هایی هم شده است که حکومت بلاش، توسط اردشیر ساسانی به پایان خواهد رسید.
در همین حوالی، سخن از اژدهای درون قصر به میان آمد و اردشیر گفت آری شنیده ام و بسیار مشتاق هستم او را ببینم.
شهربانو وسیله بازدید از اژدها را برای اردشیر فراهم نمود و سینی های از میوه، شیرینی و مشروب حاوی سم بیهوشی برای نگهبانان اژدها تدارک دید تا به خواب روند.
اردشیر گوشت سمی از قبل آماده کرده بود و به دیدار اژدها رفت. اژدها به قدری عظیم الجثه شده بود که کسی بجز زربانو و بلاش جرات نزدیک شدن به او را نداشت.
سرنوشت شهربانو
کنیز (شهربانو)، قصد خیانت نداشت، وقتی اژدها را بی حال شده دید، نگران شد. از آنجایی که میدانست بلاش و دخترش چه بلایی ممکن است بر سر او بیاورد، به همراه اردشیر تصمیم به خارج شدن از قصر گرفت.
زمانی که اردشیر ساسانی بهمراه وزیرش و شهربانو از قصر خارج شدند در بین راه اردشیر رو به شهربانو کرد و گفت: طبق نظر پیش گویان فردا اردشیر ساسانی به حکومت بلاش اشکانی پایان خواهد داد.
شهربانو به زانو نشست و تا کمر خم، گفت: گویا شما اردشیر ساسانی هستید، پوزش می خواهم من این را نمی دانستم.
سرنوشت بلاش اشکانی و اردشیر ساسانی
تصویر روبرو نمایی از قلعه اردشیر از زاویه قلعه دختر میباشد.
بلاش اشکانی نیمه شب وارد قصر شد و مستقیم به بستر خود رفت.
صبح روز بعد زربانو از خواب بیدار شد هر چه کنیز خود را صدا زد، جوابی نشنید. به سراغ اژدها رفت و همه نگهبانان را بیهوش و اژدها را کشته شده دید.
زربانو سریع به نزد پدر رفته و ماجرا را گزارش داد. بلاش از شدت خشم خود تک تک نگهبانان را سر برید و زربانو مانع از کشتن آخرین فرد بازمانده و جویای ماجرای شب گذشته شد.
بلاش اشکانی دستور پر کردن خندق های اطراف قلعه داد و به نزدیکترین افراد گزارش داد که هیچ کدام سربازان نباید از کشته شدن اژدها با خبر شوند. تا از ضعیف شدن روحیه سربازان جلوگیری کند.
اردشیر ساسانی به همراه لشکرش روانه کرمان شد و فهمید بلاش از ترس ضعیف شدن روحیه ماموران خبر کشته شدن اژدها را مخفی نموده است و رو به شهربانو کرد و گفت: تو از رازهای این قصر آگاهی و چه پیشنهادی داری تا به قصر نفوذ پیدا کنیم.
داستان شهربانو و زربانو
شهربانو اندکی به فکر فرو رفت و اندیشه ای کرد و گفت اجازه دهید نامه ای برای زربانو بنویسم و در نامه پیشنهاد ازدواج پسر اردشیر (شاهپور) را به او بدهم، تا صلح نامه ای برقرار شود.
در نامه خطاب به زربانو گفت میدانم بشدت از کار من عصبانی هستی و انتظار چنین کاری از من را نداشتی اما خودت خوب میدانی من این کار را از روی عمد انجام ندادم.
- اما این را هم بدان اگر تو امیرزاده ای من هم میتوانستم امیرزاده باشم.
- اگر تو در رفاه کامل و آسایش زندگی می کنی من هم میتوانستم همانند تو کنیز اختیار کنم.
- پدرت (بلاش) تمام اموال، خانواده و فامیل من را غارت کرد و کشت. و من را در سن شش سالگی یتیم کرد و به فرزندی قبول کرد و از آن زمان همیشه نگاه تحقیرآمیز پدرت تا بدان حال آویزه زندگی حال و آینده من بوده است. و هرگز به من محبتی نکرد.
سرنوشت زربانو
زربانو در جواب نامه ای برای شهربانو موافقت خود را برای ازدواج با شاهپور اعلام کرد. و به یکی از سربازان وفادارش سفارش کرد تا بدست او برساند و قول نقره و جواهرات را به سرباز داد. سرباز از هول سادگی و خوشحالی نامه و خبر خوش را برای زنش تعریف کرد. و زن در اوج ناجوانمردی فورا نامه را نزد بلاش برد.
بلاش برای چندمین بار خشمگین شد و سراغ دخترش رفت و گفت در این اوضاع نابسامان نامه عاشقانه رد و بل می کنی؟ و دستور زندانی کردن او را داد. و قرار بر این شد صبح روز بعد دختر را همانند سایر خیانتکاران مجازات کند.
زربانو همان شب شرابی حاوی سم را آماده کرده بود که قبل از اجرای حکم خود را بکشد.
نیمه شب بلاش تشنه بود و سراغ جام های شراب رفت و ناخودآگاه شراب سمی را برداشت و نوشید. صبح روز بعد همه بلاش را کشته شده دیدند و در صدد آزادی زربانو بر آمدند.
زربانو از زندان آزاد شد و فورا به جای پدر تصمیم به صلح با سلسله ساسانی گرفت. و پرچم صلح را بالا برد.
نتیجه حکومت ساسانی بعد از صلح
زربانو و شهربانو در گوشه ای خلوت و به صحبت پرداختند. زربانو رو به شهربانو کرد و گفت در نامه ات از ازدواج من با شاهپور ساسانی نوشته بودی آیا هنوز سر حرفت هستی؟
شهربانو با اردشیر ساسانی مذاکره کرد و شاهپور گفت از کجا معلوم که بلاش توسط دخترش (زربانو) کشته نشده باشد. بعید نیست همین بلا را بر سر ما نیز بیاورد.
به این نتیجه رسیدند که زربانو با یکی از شاهزادگان سایر قبایل ازدواج کند.
تونل قلعه دختر کرمان
قلعه دختر و قلعه اردشیر دقیقا روبروی هم واقع شده اند، در همان زمان های ابتدایی از طریق تونلی ارتباط بین دو قلعه فراهم بوده است. اکنون بدلیل توسعه شهری و خیابانی این تونل مسدود شده است.
ادرس قلعه دختر کرمان
کرمان ـ چهارراه بهار ـ بلوار پیرانشهر (مشاهده مسیر).
وضعیت فعلی قلعه دختر کرمان
اکنون وضعیت مناسبی مشاهده نمیشود. تعدادی بخش ها طی دوره های مختلف مورد مرمت و بازسازی قرار گرفته است. این قلعه و حریم آن بدون حفاظ، نظارت و نگهبانی رها شده است. به دلیل تردد افراد و وسایل نقلیه مختلف، آسیب های زیادی به قلعه مزبور وارد شده است.
علاوه بر آن، ارگان های مختلف به دلیل ساخت و سازهای نامناسب در اطراف این قلعه خسارات زیادی را به آن وارد کرده اند. برای مثال، شهرداری کرمان با احداث مجموعه ورزشی ساحلی در زمین های اطراف قلعه ساخته است و قسمتی از حریم این قلعه را زیر آسفالت برده است. این اقدام شهرداری در آن زمان با اعتراض مدیران و فعالان میراث فرهنگی مواجه شد.
همچنین، احداث دکل مخابراتی و منبع آب از سایر ساخت و سازهای نامناسب در اطراف بنای مزبور می باشد.
مکان های دیدنی و تاریخی در مجاورت قلعه دختر کرمان (اینجا کلیک کنید).
مرکز خرید بزرگترین راسته بازار کرمان، مسجد گنجعلی خان، مسجد تاریخی جامع کرمان، ارامگاه مشتاق علی شاه، بافت تاریخی شهر کرمان(مجموعه گنجعلی خان)، گنبد جبلیه و غیره
تورهای گردشگری مرتبط با مقاله (اینجا کلیک کنید).
2 پاسخ
۱. نام این دژ « دژ بلاش اشکانی» است
۲. آن کسی ک کرم افسانه ای داشت هفتواد بود، نه بلاش!
۳.این دژ در دوران اشکانی ها ساخته شده، نه اردشیر پاپکان!
۴. در جایی نوشته شده در دوران مادها و اردشیر ساسانی!
در حالی ک در دوران مادها کرمان نبود!
۵. آن دژی ک کرم افسانه ای داشت دژ دختر هفتواد در بم، سپس ارگ بم و سپس دژ دختر هفتواد در جاده ی چترود است
۶. اردشیر ب کرم ارزیر ( قلع) داغ داد، نه گوشت!
۷. پرستشگاه ایزد بانوی آناهیتا هم همان دژ دختر هفتواد در جاده ی چترود است
۸. بهتر بود ب جای کتاب « تاریخ مختصر کرمان» از کتابهای شاهنامه ی فردوسی و کتابهای باستان شناسی بهره می جستید
درود بر شما.
سپاس از اطلاعات جامع و کاملتون تا سایر کاربران هم استفاده کنند.
راجع به کرم هفتواد هم مقاله ای خواهم نوشت.